ساختار مدیریت در نظام دینی، عهدهدار مسئولیتهایی الهی است و در پی
برآوردن این مسئولیتها است. در چنین ساختاری اخلاق معطوف به ارزشهای والا نقش کلیدی
و محوری دارد. نهضت تربیتی اسلام در عرصه مدیریت به ساختن مدیرانی لایق، متخلق و برخوردار
از فضیلت اهتمام ورزیده و نمونه عالی چنین انسانی را لایق مدیریت در عرصه اجتماع میداند.
اخلاق فضیلت، آرمان این نهضت مقدس است؛ زیرا اخلاق فضیلتی استکه میتواند پاسخگویی
را نهادینه و عملی نماید؛ لذا اخلاق مدیریتِ معطوف به فضیلت، منشوری مقدس دارد که در
این منشور، درک وظیفه، مدیریت را امانت پنداشتن، نگران بندگان خدا بودن، معاشرت نیکو،
صداقت، انتقادپذیری، رعایت بیتالمال و دوری از آزمندی و ... ابزار پاسخگویی است؛
همچنین پاسخگویی، بهلحاظ برخورداری از خصلتهایی منفی در اخلاق، به مانعهایی برمیخورد،
همچون دنیاگزینی و ریاستخواهی و درکننمودن فضیلت معنویِ خدمت، کنارآمدن با خطاکاران
حوزه حاکمیت و فقدان انصاف و عدالت. برعکس، برخورداری از این فضیلتها و رسیدن فرد
مسئول و مدیر به تعادل درونی، نفسانی و دستیازی او به ارزشهای مثبت اخلاقی، مدیریت
را بالنده و بارور میسازد؛ در نتیجه، عنصر پاسخگویی، امری نهادینه، بالفعل و عینی
میگردد.
الف) معناشناسی
یک. مدیریت
ریشه عربی کلمه مدیریت، «دور» و «دوران» استکه بهمعنای گردیدن و گرداندن
است. با توجه به تعاریف زیادی که از مدیریت شده، تعریف زیر نزد اکثر صاحبنظران مدیریت،
مقبولیت بیشتری دارد: مدیریت، فرایند بهکارگیری مؤثر و کارآمد منابع مادی و انسانی
در برنامهریزی، سازماندهی، بسیج منابع و امکانات و هدایت استکه برای دستیابی به اهداف
سازمانی و براساس نظام ارزشی مورد قبول صورت میگیرد
دو. اخلاق
واژه «اخلاق» جمع «خُلْق» استکه در لغت بهمعنای «سرشت و سجیه» آمده
است؛ اعم از سجایای نیکو و پسندیده، مانند راستگویی و پاکدامنی، یا سجایای زشت و ناپسند،
مانند دروغگویی و آلودهدامنی. در عموم کتابهای لغوی، این واژه با واژه «خَلق» همریشه
شمرده شده است. خُلق زیبا بهمعنای بهرهمندی از سرشت و سجیهای زیبا و پسندیده و خَلق
زیبا بهمعنای داشتن آفرینش و ظاهری زیبا و اندامی موزون و هماهنگ است. دانشمندان اخلاق
این واژه را در معانی پرشماری بهکار بردهاند. رایجترین معنای اصطلاحی اخلاق در میان
اندیشمندان اسلام عبارت است از:صفات و ویژگیهای پایدار در نفس که موجب میشوند کارهایی
متناسب با آن صفات، بهطور خودجوش و بدون نیاز به تفکر و تأمل از انسان صادر شود
سه. اخلاق مدیریتی
اخلاق مدیریتی استانداردهای رفتاری هستند که مدیران را در کارهایشان بهصورت
فردی راهنمایی میکند.
1. چگونگی رفتار یک سازمان با کارمندانش
2. چگونگی رفتار کارمندان با سازمان خود
3. چگونگی رفتار کارمندان و سازمان با دیگران
چهار. اخلاق حرفهای
سادهترین انگاره در تعریف اخلاق حرفهای این استکه آن را مسئولیتپذیری
در زندگی شغلی بدانیم. اخلاق حرفهای برحسب اینکه در این مسئولیتپذیری عضو مسئول دارای
شخصیت حقیقی یا حقوقی باشد، دو مرتبه پیدا میکند:
1. مسئولیت اخلاقی فرد در زندگی؛
2. مسئولیت اخلاقی سازمانها در قبال عناصر
محیط داخلی و محیط خارجی.
ب) مسئولیتهای اخلاقی مدیران
یک. اخلاقورزی در زندگی شخصی
مدیران نسبت به رفتارهای ارتباطی خود مسئولیت اخلاقی دارند. مراد از رفتارهای
ارتباطی اعم از رفتارهای فردی و اجتماعی است. از مدیران انتظار میرود در زندگی شخصی
به فضایل اخلاقی پسندیده آراسته گردند. کسی که در زندگی شخصی بیمبالات و از دغدغه
خوب و بد فارغ است، در زندگی شغلی نمیتواند حافظ اخلاق سازمان باشد.بهدلیل اهمیت
اخلاقورزی مدیران در زندگی شخصی یکی از شاخصهای انتخاب مدیر در نظام جامع انتصابات،
تأکید بر اخلاقیات فردی مدیر است. کسی که در زندگی شخصی خود رازدار و امین نیست، در
کسب و کار نیز نسبت به رازداری و امانتورزی سازمانی که پیچیدهتر و صعبتر است، بیمبالات
میگردد.
متخلق بودن مدیران از جهت دیگری نیز اهمیت دارد و آن نقش الگویی و تأثیر
تصمیمگیری آنها در سازمان است. مدیران غالباً الگوی کارمندان قرارمیگیرند. اخلاق
فردی آنها میتواند موجب ترویج اخلاق در فرهنگ سازمانی باشد و رفتارهای غیراخلاقی آنها
در زندگی شخصی، سبب ترویج ضداخلاق در سازمان میشود؛ به همین دلیل اخلاقورزی در زندگی
شخصی مدیران در اخلاق حرفهای نقش اساسی دارد.
دو. اخلاقورزی در شغل
مراد از اخلاقورزی شغلی آن استکه فرد، در رفتارهای ارتباطی شغلی خود
عملکرد اخلاقی داشته باشد. هر شغلی اخلاقیات خاصی را اقتضا میکند؛ برای مثال مدیران
غالباً در معرض ارزش داوری قرارمیگیرند و در خوب و بد رفتار کارکنان و مدیران زیردست
خود داوری میکنند. ارزش داوری ضوابط خاصی دارد و هرگونه بیمبالاتی در آن غیراخلاقی
است.
از مدیران انتظار میرود در ارتباط با دیگران، در کسب و کار، دارای الگوی
رفتاری نیکو، مانند قاطعیت باشند. الگویی مبتنی بر صراحت، صداقت و احترام اصیل و متقابل.
رأس سازمان آفریننده روح و حیات آن است. اگر سازمانی دارای روحیه بزرگ است، بهسبب
روحیه بزرگ افرادی استکه در رأس آن قرارگرفتهاند و اگر این روحیه خراب است، بهعلت
فاسد بودن روحیه افراد موجود در رأس آن است.
سه. نظاممند کردن همه امور در حرفه
یکی از ویژگیهای سازمان اخلاقی آن استکه در همه ابعاد حرفهای خویش
نظاممند باشد؛ بههمین دلیل تلاش در نظاممندی سازمان از مسئولیتهای اخلاقی مدیران
است. دلیل اخلاقی بودن این روش عبارت است از اینکه نظاممندی مانع تصمیمگیریهای
سلیقهای، موردی و تبعیضآمیز میشود؛ در نتیجه ظلم را کاهش میدهد و کاهش ظلم و تبعیض
از اهداف نظام اخلاقی است
ج) آسیبشناسی مدیران از نظر اخلاقی
نیکبختی یا شوربختی یک جامعه به شگردهای مدیریت بستگی دارد. چنانچه مدیران
براساس لیاقتها، کاردانیها، تعهدها و مسئولیتها گزینش شده باشند و شاکله مدیریت
بر فضیلتهای اخلاقی مبتنی باشد، برای جامعه نیکبختی به ارمغان خواهد آورد. در تقابل
با چنین شیوهای از مدیریت، مدیریتهای معطوف به منافع شخصی و گروهی قراردارند؛ مدیریتهایی
که جایگاه مدیریت را طعمهای برای ارضای خواستهای سودمحور میدانند، برای جامعه شوربختی
و ناکامی به بار میآورد و نمیتواند پاسخگوی خواستها، انتظارات و توقعات مردم باشد
و تکلیف دینی و الزامات الهی را نخواهد توانست در حق انسانها به مرحله عینیت و عمل
برساند.در این حالت حوزه مدیریت، سلامت و کارایی خود را از دست میدهد و آفتی مخرب،
در جامعه به شکستن ساختارهای رشد و تکامل میپردازد، روابط انسانی را کدر نموده و در
ارکان حکومت و جامعه فرسودگی را پدیدار مینماید. در این بخش از نوشتار به این موانع
و آفتها اشاره میشود.
یک. دنیاگرایی و ریاستخواهی
از نظر عالمان اخلاق، دنیا دو ماهیت دارد: ماهیتی ذاتی و ماهیتی در تعامل
انسان با وی. دنیا در ماهیت ذاتی خود عبارت است از آنچه در نشئه ماده دیده میشود و
قابل حس و رؤیت است، که همان اعیان ثابته میباشند؛ همچون زمین و آنچه در آن است، گنجها،
معدنها، آبها، کوهها، دشتها، طلا، نقره، منازل، زینتها و زخارف، زنان، فرزندان
و ... . اینها در مقام ذات، نعمتهای الهیاند که دارای جنبههایی از خیر و نیکی میباشند؛
اما ماهیت دنیا در تعامل انسان با وی، در قالبهایی همچون ثروتاندوزی، افزونخواهی،
حب ریاست و شهرت، حب زنان و فرزندان ظهور میکند.
اگر چنین اخلاق زشتی در مدیران جامعه دینی بهوجود آید و آنها را به وادی
افزونخواهی و گزینش دنیا ببرد، مانعی کشنده فراروی انجام دادن مسئولیتها و تحقق وظیفهها
رخ خواهد نمود؛ زیرا چنین افرادی چیزی را برمیگزینند که در نفسانیات آنها اصالت یافته
و بهسوی همینگونه امور اهتمام خواهند ورزید.
چنین رویکردی باعث پیدایش نفاق در دل مسئولان و مدیران و عناصر حاکمیت
میشود. با مردم منافقانه برخورد کرده و در باطن نفسگرا و گردنفرازند. ریاستطلبیها
در مدیران همه ساختارها را ویران میکند و موجب انحطاط آن جامعه به سمت ضد ارزشها
و بداخلاقیها میشود.
دو. قدرتطلبی
قدرتطلبی یکی از خطرات و آسیبهایی استکه مدیران جامعه را در بُعد سلوک
سیاسی تهدید میکند. کسب قدرت اگر با هدف خدمت به مردم باشد، نوعی عبادت است؛ درحالیکه
اگر هدف از کسب قدرت، برتریجویی و بهدست آوردن منافع مادی باشد، بزرگترین وزر و
وبال برای انسان محسوب میشود. حب ریاست و دنیاخواهی مدیران، نفاق را در دلشان میپروراند
و آنها را از مردم جدا مینماید و برای باقی ماندن در جایگاههای مدیریتی، به دروغ،
اظهار تقوا و علم و دانایی و زهد، فهم دین و سیاست و درد دین و خلق خدا را داشتن متوسل
میکند؛ درحالیکه در او خبری از اینگونه امور نیست و این بدترین صفت یک انسان در
پیشگاه پروردگار است. این نوع اخلاق، تدلیس شیطان و خدعه و نیرنگی فریبکارانه استکه
خود، بزرگترین مانع بر سر راه انجام دادن وظایف و مسئولیتهاست. چنین فردی از دردها
و آلام مردم اطلاعی نخواهد داشت و خدا میداند که در روز قیامت به بدترین چهره محشور
خواهد گردید.
سه. درک ننمودن فضیلت معنوی خدمت
خدمت به انسانها، بهویژه انسانهای مؤمن که در راه حاکمیت اندیشه الهی
حتی از جان خود مایه میگذارند، از مهمترین واجبهای الهی است. درک نکردن عظمت این
فضیلت و بیتوجهی به امور مردم ـ که شاید بر اثر نبود عقیدهای استوار و محکم باشد
ـ مانعی کشنده و برباد دهنده است و نمیگذارد انسان آنگونه که باید راه خدمت را بپوید؛
بنابراین در وظایف و مسئولیتهای خود بهشدت کند میشود و کوتاهی میورزد.
چهار. چشمپوشی از خطاها
چشمپوشی از خطای خطاکاران و سازش با آنها از دیگر موانع خدمت است. این
مسئله میتواند بهدلیل نسبت خویشاوندی یا حزبی میان خطاکار و مدیر مجموعه باشد؛ درصورتیکه
کوچکترین بروز خطا از دیگران، بزرگترین عواقب را در پی خواهد داشت. این رویکرد از
مهلکات بزرگ استکه خوب و بد را نابود میکند. از طرف دیگر، چون بیشتر مردم به سیره
حاکمان خود مینگرند ، بهسرعت این مرض اخلاقی به درون جامعه سرایت کرده و جامعه را
نابود میکند.
پنج. مداهنه (سازشکاری)
مداهنه از دُهن گرفته شده و بهمعنای سازشکاری و مدارا و نرمش در حق
است. بنابراین ادهان بهمعنای کوتاه آمدن در حق، سازش، همرنگی با جماعت، عوامزدگی
و تندادن به باطل است.
سازشکاری در مدیریت در حقیقت پا گذاشتن بر اصول اخلاقی و سرپیچی از موازین
انسانی و ندیدن معیارهای عقلانی و پشت کردن به ارزشهای دینی برای رسیدن به آرزوهای
نفسانی و منافع آنی است. مدیر در اثر سازشکاری به چاپلوسی، خیانتکاری، ستمگری و ترجیح
منافع شخصی و گروهی بر منافع عمومی آلوده میشود. یکی از آسیبها و خطرات مهمی که همواره
مدیران را تهدید میکند، سازش با اهل باطل و سودجویانی استکه اقامه حق و عدالت، مخالف
مطامع و منافع دنیوی آنان است.
شش. فقدان انصاف و عدالت
انصاف به معنای رعایت جانب حق درباره مردم است. مسئول، مدیر و حاکم جامعه
اسلامی بایستی خود را متعهد به خدمت به مردم بداند و در راه برآوردن توقعات بهحق آنان
بکوشد. اگر مدیر انصاف داشته باشد، بیگمان پاسخ خواستهها و توقعات مردم را خواهد
داد و اگر نداشته باشد، همه آن مسائل را از یاد میبرد و آنچه در خاطرش نمیگنجد، مردم
خواهند بود.
هفت. تکبر
تکبر بهمعنای خود بزرگبینی و خود یکی از بیماریهای هلاککننده و شوم
است برتربینی که در میان صاحبمنصبان و دولتمردان، بیش از سایرین نمود مییابد، تا
جاییکه عدهای از آنان میپندارند تکبر یکی از اصول مدیریت است و میکوشند کاستیهای
مدیریت خود را از این طریق جبران نمایند.
د) ویژگیهای مدیر
یک. صیانت از بیت المال
صیانت و استفاده درست از بیتالمال از وظایف بزرگ و سنگین هر مسئولی است
و چنان اهمیت دارد که حضرت علی(ع) در روز دوم خلافت خود به این امر پرداخت و نهتنها
در حفظ آن همه توان خود را بهکار بست؛ بلکه برآن شد که بیتالمال تاراج شده زمان خلفای
قبل را نیز به جای خود برگرداند.
دو. حسن ظن
مدیر شایسته هیچگاه افراد زیر مجموعه خود را از نظر دور نمیدارد و به
آنها توجه خاص دارد. این توجه شرایطی دارد و نباید همواره خوشگمانی یا بدگمانی باشد
سه. ارتباط با مردم
یکی از وظایف اصلی و اولیه هر مسئولی، رفتار درست و شایسته با کارکنان
و ارباب رجوع است؛ زیرا هدف اصلی مسئولیت، خدمت به خلق خداست. خداوند متعال بین مردم
حقوقی را بهطور متقابل، واجب نموده که بعضی از آنها با رعایت حقوق طرف مقابل، عملی
و امکانپذیر است. از جمله حقوق واجب «حق مسئولان بر مردم و حق مردم بر مسئولان» استکه
برای هر دو طرف رعایت آن را واجب کرده و آن را سبب نظم، آرامش و محبت به یکدیگر دانسته
است. یک مسئول نباید بین خود و مردم ـ اعم از کارکنان زیر مجموعه و دیگران ـ فاصله
و مانع ایجاد کند.
چهار. رعایت عدالت
قوام هر سرپرستی و مدیریتی در گرو عدالت است.
یکی از ابعاد عدالت در مدیریت، نگاه یکسان به حقوق همه مردم است. مدیر
باید به اندازهای عادل و بر نفس خود مسلط و از محاسبه روز قیامت، ترسان باشد که در
زیر مجموعه خود، بستگان و همشهریان را بر دیگران ترجیح ندهد؛ عملکرد مثبت خودیها را
چند برابر جلوه ندهد و به عملکرد دیگران نیز بیتوجه نباشد. عدالتورزی در محیطهای اداری و در جایگاههای مدیریتی،
زمینهها و مصادیق بسیاری دارد. در یک تقسیمبندی میتوان عدالتورزی را در دو عرصه
عدالت نسبت به مراجعان و عدالت نسبت به زیردستان ذکر نمود.
1. 4 .عدالت نسبت به مراجعان
ـ رسیدگی به کارهای مراجعان براساس عدالت و نوبت؛
ـ عدم تبعیض بین آشنا و غریبه؛
ـ رعایت عدالت در رفتار و برخورد با مراجعان و تحویل گرفتن آنها؛
ـ تأثیر ندادن به حب و بغضهای شخصی در رسیدگی به مراجعات مردم.
2. 4. عدالت نسبت به زیردستان
ـ رسیدگی به معیشت و نظام اقتصادی آنها؛
ـ رعایت ادب در برخورد با آنها؛
ـ بهکارگیری آنها براساس تخصّص نه براساس تشخّص.
پنج. تواضع
یکی از عوامل مؤثر در از بین بردن روحیاتی نظیر خود برتربینی و تکبر ـ
که از رذایل خطرناک زاییده حب جاه است ـ تواضع در برابر زیردستان است.
برخی از نشانههای تواضع در برابر زیردستان
1. پیشیگرفتن در سلام به آنها؛
2. هنگام پاسخ سلام، نگاه به ایشان و تکان
دادن سر و گشادهرویی؛
3. نیمخیز شدن از جا، هنگام ورود یکی از آنها
به داخل اتاق، به علامت احترام؛
4. مصافحه؛
5. سرزدن به آنها در محل کارشان و احوالپرسی
از آنها؛
6 . شرکت در مجالس عمومی اداره؛ نظیر نمازجماعت
و نشستن در کنار همکاران در صفهای مختلف، نه فقط در صف اول؛
7. رعایت آداب گفتاری هنگام صدور فرمان و ارجاع
امور به آنها و پرهیز از حالت تحکم و سخن گفتن آمرانه.
شش. بصیرت
مدیر بهویژه در مدیریت جامعه، علاوه بر دانش مدیریت نیازمند روشنبینی
و بینش است تا بتواند در هر موقعیت نقش مقتضی را ایفا نماید. بینش مدیریت احساس ویژهای
استکه شکوفایی آن انسان را به کار از طریق دیگران قادر میسازد و او را دارای هنر
مدیریت مینماید. نور بینش افزون بر اینکه در خودسازی نقش اساسی دارد، در تصحیح برخوردهای
اجتماعی انسان نیز بسیار مؤثر است