✳️ چند تکنیک کاربردی برای افزایش همکاری کارکنان
🔹 طی مصاحبه با دهها رهبر سازمانی درباره این موضوع که آیا همکاری کارکنان برای شما یک ارزش است؟ این مقاله نگارش شده است و مشاهده شده که اگر این سوال را از رهبر هر سازمانی که بپرسید، جواب میدهد بله. اما اگر بپرسید «آیا استراتژیهای شما برای افزایش همکاری کارکنان موفق بوده؟»، تقریبا باید گفت که همه آنها یک جورهایی مایوس شدهاند. کلی تلاش میکنند، کلی امید دارند اما انگار دارند آب در هاون میکوبند. یکی از مشکلات این است که نگاه رهبران نسبت به مقوله همکاری کارکنان، کاملا سطحی است: بهنظر آنها همکاری کارکنان، ارزشی است که باید آن را توسعه داد، نه مهارتی برای آموزش.
✅ روشهای موثر برای افزایش روحیه همکاری کارکنان
کسب و کار ها برای افزایش همکاری کارکنان کراوشهای مختلفی را به کار بردهاند، از طراحی اتاقهای باز گرفته تا تبدیل این موضوع به یک هدف رسمی سازمانی. بسیاری از این روشها تا حدی موثر بوده، عمدتا از طریق ایجاد فرصتهای یادگیری و حمایت مالی. اما همه آنها سعی داشتند با روشهای سطحی یا زورگویانه در کارکنان نفوذ کنند که طبق تحقیقات، هیچکدام واقعا نمیتوانند همکاری کارکنان را افزایش دهند.
رویکرد علمی برای تقویت همکاری کارکنان
فرانسیس جینو میگوید چیزی که نیاز داریم، یک رویکرد روانشناختی است. وقتی داشتم همکاری پایدار در طیف وسیعی از صنایع را بررسی میکردم، دیدم که در همه آنها، یکسری نگرش ذهنی مشترک میان کارکنان وجود دارد: مثلا برای همکاری کارکنان و کمک به همکاران خود احترام قائلند و میدانند که اقدام یک نفر، روی نتیجه کلی تاثیر میگذارد.
اما اغلب آدمها اینطور فکر نمیکنند. اتفاقا برعکس. بیشتر آدمها به دیگران اعتماد ندارند و نگران موقعیت خودشان هستند. وظیفه رهبران این است که کاری کنند ما بهعنوان کارکنان سازمان، روی چیزی فراتر از خودمان، یعنی روی دنیای پیرامون خود تمرکز کنیم و یک میل را در خودمان به چالش بکشیم: میل به توجه روی خودمان، حرفهایمان و اهدافمان، به جای تلاش برای یادگیری از دیگران.
چه راه هایی برای ترویج روحیه همکاری کارکنان وجود دارد؟
هرچند ناممکن و حتی ترسناک بهنظر میرسد اما بعضی از سازمانها این رمز را پیدا کردهاند. هنگام مطالعه این سازمانها، موفق شدم شش تکنیک آموزشی را شناسایی کنم که به رهبران و کارکنان کمک میکند به خوبی در کنار هم کار کنند، از یکدیگر یاد بگیرند و عوامل روانشناختیای را که مانع از یادگیری و همکاری میشوند از سر راه خود بردارند.
◀️ ۱- چطور به یک رهبر تاثیرگذار تبدیل شویم؟
در حوزه مدیریت، چه در تئوری و چه در عمل، توجه زیادی به این سوال شده. اما کسی به این سوال جواب نداده که «چطور پیروی کنیم؟»، درحالیکه این هم یک مهارت مهم است. من پس از مصاحبهای با امریکن اکسپرس، فهمیدم که در این شرکت، کسانی تعامل کردن را خوب بلدند که هم در پیروی کردن مهارت دارند و هم در رهبری سازمانی. در واقع آنها میدانند چه کسی رهبری کنند و چه کسیپیروی.
در سال ۲۰۱۸ در تایلند، گروهی از فوتبالیستها در غاری گیر افتادند و برای نجات آنها کمپینی تشکیل شد، با حضور مهندسان، کارشناسان ناسا، زمینشناسان، پزشکان و مقامات محلی. یک روز یکی از مهندسان ایدهای را مطرح کرد. مهندس ارشد، به جای رد ایده، دربارهاش فکر کرد. پس از بررسی آن، اجرایش کردند و در نتیجه، از یک فاجعه جلوگیری شد. اما در این مواقع، باید اختیار را به فرد دیگری بدهیم و این برای خیلیها سخت است. با چند تمرین میتوانید مهارت پیروی کردن را در خود تقویت کنید:
خودآگاهیتان را افزایش دهید. من پس از چند تحقیق ساده با همکاری دانشجویانم به این نتیجه رسیدم که درک ما از خودمان، معمولا اغراقشده است. یعنی خودمان را گاهی خیلی دست بالا میگیریم و این نگاه خوشبینانه، باعث میشود به دیگران اجازه تصمیمگیری ندهیم.
واگذاری وظایف را یاد بگیرید. ما معمولا در برابر تقسیم وظایف، مقاومت داریم چون برایمان سخت است که کنترل را دست فرد دیگری بدهیم و دوست داریم همهچیز، «درست» پیش برود. درحالیکه تقسیم وظایف، مزایایی دارد: افراد احساس میکنند در کارها سهیم هستند، فرصت رشد پیدا میکنند و خودمان هم، زمان بیشتری خواهیم داشت و احتمالا در بلندمدت، بازدهیمان بیشتر خواهد شد.
◀️ ۲ - به کارمندها تعامل با دیگران را آموزش دهید
ما وقتی در حال تعامل با دیگران هستیم، بهندرت به راهحل دلخواه میرسیم. برای رسیدن به راهحلی که هر دو طرف از آن راضی باشند، باید علایق یکدیگر را شناسایی کنید. من گاهی دانشجویان را به گروههای دونفره تقسیم میکنم و از آنها میخواهم یک پرتقال را با هم تقسیم کنند. در گوش یکی از طرفین میگویم که «فرض کن پرتقال را میخواهی تا آبمیوه بگیری.» به آن یکی میگویم: «فرض کن پوستش را میخواهی تا با آن کیک درست کنی.» این دو، چون از علایق و نیازهای هم خبر ندارند و حتی برای فهمیدن آن، هیچ تلاشی نمیکنند، احتمالا کارشان به دعوا میکشد. یا شاید در نهایت تصمیم بگیرند پرتقال را نصف کنند. بعضیها هم کلا بیخیال میشوند چون تمام پرتقال را میخواهند. غافل از آنکه، اگر از هم سوال میکردند، هر دو به خواسته خود میرسیدند. یکی پرتقال را میگرفت و آن یکی پوستش را. تعاملاتی موفق هستند که طرفین، نیاز و منافع شخصی یکدیگر را بشناسند و بدانند که طرف مقابل، چطور میتواند در حل مساله کمک کند.
◀️ ۳ - شفاف کار کنید و بطور ملموس صحبت کنید
در پیکسار، این تکنیک ساده را تمرین میکردند: از یکی از شرکتکنندهها خواسته میشد که درباره چیزی که میخواهد به اعضای تیم بگوید فکر کند و از خودش بپرسد: «میخواهم با این صحبتها، به چه چیزی برسم؟» سپس به او زمان میدادند تا درباره پیامی که قصد داشت برساند فکر کند. پس از آنکه صحبتش تمام میشد، بقیه اعضا میگفتند که آیا از نظر آنها، پیام او شفاف و هدفمند بوده یا نه. مخاطبها باید بدانند هدف از یک گفتگو چیست.
◀️ ۴- با ایجاد قابلیت گوش کردن روحیه همکاری کارکنان را افزایش دهید
توانایی در ارائه خود، یک ارزش محسوب میشود. تمام فکر و ذکر کارکنان این است که در تعاملات و برخوردها تصویر خوبی از خودشان ارائه دهند. مثلا «چطور در جلسه، نظرم را مطرح کنم؟» خیلیها حتی کلی هزینه میکنند تا تکنیکهای سخنرانی را یاد بگیرند. این با توجه به ماهیت رقابتی سازمانها کاملا قابل درک است اما هزینه دارد. طبق تحقیقات جینو، «بیشتر اوقات، وقتی یک نفر دارد صحبت میکند، ما به جای آنکه گوش کنیم، منتظریم و داریم آماده میشویم که نوبت ما شود تا صحبت کنیم.» و هرچه در نردبان سازمان بالاتر باشیم، این میل در ما بیشتر میشود.
ما در گوش دادن شکست میخوریم چون نگران عملکرد خودمان هستیم یا فکر میکنیم ایده ما بهتر از بقیه است. در نتیجه، دچار درگیریهایی میشویم که کاملا قابل جلوگیری هستند، فرصتهای ادامه گفتوگو را از دست میدهیم، کسانی که صدایشان شنیده نشده را منزوی میکنیم و باعث کاهش اثربخشی تیمی میشویم. اما وقتی گوش میدهیم، خودخواهی ما فروکش میکند و به همه فضا میدهیم که موقعیت و همدیگر را درک کنند و روی ماموریت تمرکز کنند. میتوانید مهارتهای گوش کردن را با این تمرینها تقویت کنید:
الف) خود سنجی
در سال ۲۰۱۳، وقتی «فیلیپ شرام» مدیر ارشد مالی شرکت «وباستو» شد، اوضاع مالی شرکت به هم ریخته بود، اما تنها مشکل این نبود. او میگوید: «یک جای کار میلنگید. هیچ همکاری و اعتماد و احترامی بین کارکنان وجود نداشت.» برای همین، او در سال ۲۰۱۶، دورههای «گوش دادن مانند یک رهبر» را برگزار کرد.
یکی از بخشهای این دورهها، جلسات خودسنجی بود. در این جلسات، هر شرکتکننده، تمایلات خودش را نقد میکرد. افراد به گروههای کوچک تقسیم میشدند و داستانها و تجربیات خود را درباره مواقعی که نتوانسته بودند به مخاطب خود گوش کنند با هم در میان میگذاشتند. سپس داستانها را با هم بررسی میکردند تا گرایشهای مشترک را شناسایی کنند. گاهی هم به گروههای دو نفره تقسیم میشدند و نقش بازی میکردند. یکی از طرفین، از مشکلاتش میگفت و دیگری، یا اصلا حواسش نبود، یا اهمیتی نمیداد. هدف از این جلسات، این بود که شرکتکنندهها ببینند «شنیده نشدن»…
[